یه روز که من و پریچهر شیفت بودیم، صدام کرد و گفتش که به یه دختر شونزده، هفده ساله با آرایش پررنگ، اون پرایمر بنفش رو نشون بدم. چون خب پرایمر میخواست و ما هم فقط چندتا پرایمر داشتیم که برای برند وت اند وایلد بود. روش نوشته بود استیکی و من میدونستم چطور کار میکنه. دختره گفت این چرا این شکلیه گفتم استیکیه، مثل ماتیک، پایینش رو میچرخونی مییاد بالا و میزنی روی صورتت. از مایع راحتتره.
(اگه نمیدونید پرایمر چیه: چیزیه که قبل از آرایش روی پوستشون میزنن تا پوست یکدست و آماده آرایش بشه و معمولاً حرفهایترها استفادهاش میکنن.)
دختره خرید و رفت و بعدش دو سه روز بعدش با مامانش برگشت. صورت خودش رو که مثل من گرد بود باز هم پررنگ آرایش کرده بود. مامانش خانم خشک و خوشچهرهای بود با اجزای استخونی که خیلی شق و رق ایستاده بود. متاسفانه لحنشون به شدت گستاخ و بیادب و تحقیرآمیز و حقبهجانب بود.
دختره بهم گفت که من بهش جنس اشتباهی فروختهام. گفتم چرا. گفت به من اشتباه گفتی. گفتم چیو؟ گفت نگفتی این اکلیلیه. با تعجب پرسیدم اکلیلیه؟
مشکل این بود که این پرایمر حالت شاین داشت و به درد آرایشهای خاصی میخورد و من اصلاً نمیدونستم که اینطوریه. روی کل اون جسم هیچی و مطلقاً هیچی و به هیچ زبونی ننوشته بود که شاینه. منم که خب تا حالا ازش استفاده نکرده بودم و حق هم نداریم وسایل داروخونه رو بدون خریدن تستی چیزی بکنیم و من واقعاً توان مالی خریدن پرایمر به اون گرونی رو هیچوقت نداشتهام. ولی غیرقابلاستفاده نبود. میتونست به عنوان پرایمر سایه یا هایلایتر استفادهاش کنه واقعاً.
بهش گفتم: خب تو نپرسیدی که اکلیلیه یا نه که من بهت بگم نمیدونم! گفت من تا حالا هزارتا پرایمر استفاده کردم، هیچکدوم اکلیلی نبودهان!
″آروم″ اومد و باهاشون صحبت کرد و بهشون توضیح داد که واقعاً کاری نمیشه کرد و ما هم نمیدونستیم و چون این محصول باز و استفاده شده نمیتونیم پسش بگیریم. پرایمر رو گذاشته بودن جلومون و میگفتن ما پولشون رو هدر کردیم و این به دردشون نمیخوره و کاملاً مشخص بود که به شکلی راسخ اعتقاد داشتن که من سرشون کلاه گذاشتهام.
بالاخره پرایمر رو گذاشتن و رفتن. بهشون گفتیم ببرنش ولی چون میخواستن ما رو ناراحت کنن، گفتن به دردمون نمیخوره و جاش گذاشتن و رفتن.
بعدش آروم زنگ زد به پریچهر که ببینه کار درستی کرده یا نه و پریچهر تایید کرد که کار دیگهای نمیشد کرد. من خیلی ناراحت بودم. هرروز و هرروز مشتریهای بیشتری باهام بدرفتاری میکنن و دروغ میگن و پرخاش میکنن. و توی این مورد، هنوزم فکرم درگیره که چه مامان خوبی داشت که برای یه پرایمر اینجوری پشت بچهاش درمییاد و اینکه یعنی مقصر کی بود؟ من باید میدونستم که اکلیلیه و بهش میگفتم؟ ولی از کجا؟ و اون هم خودش هم نپرسیده بود که صادقانه بهش بگم نمیدونم. آروم میگه من کار اشتباهی نکردم و نباید عذاب وجدان داشته باشم. ولی برام جالبه که نظر شما رو هم بدونم. صادقانه اگه فکر میکنید اشتباه از من بوده، برام توضیح بدید.
یه ماجرای کوچولو دیگه هم اینکه یکبار یک مشتری اومده بود ازم پنکک خرید. ازش پرسیدم پوستش چربه یا خشک که گفت خشک. دو بار هم پرسیدم و جوابش رو تکرار کرد. ولی فرداش پسرش اومد و گفت شما کرم اشتباهی دادید! گفتم چطور؟ گفت پوستش چربه. از اینکه به چشمم زل میزنن و دروغ میگن که پولشون رو هرجور شده پس بگیرن بیزاااااااارم.
به پسرش گفتم خودش به من گفت پوستش خشکه من پرسیدم. پسره زنگ زد به مادره و وقتی مادره باز گفت من اشتباه کردم، دوباره یاداوری کردم که خودش گفته. که اعتراف کرد که آره من اشتباه گفتم ولی حالا نمیشه عوضش کنی؟
از این حجم از پستی در تعجب بودم. یعنی حتی میدونست که اشتباه کرده، ولی باز هم میخواست تقصیر رو بندازه گردن من که بتونه کرم بخره!
که خب جوابم به هر حال منفی بود چون وسایل آرایشی بهداشتی اگه از پلمپ دربیان امکان تعویضشون وجود نداره. ولی الان یادم نمییاد که چک کردم که ببینم بازش کرده یا نه. شاید اگه بازش میکردم و میدیدم که دستنخورده است میشد عوضش کرد؟
یکبار هم یک خانم خیلی خیلی بددهنی که کلی بهم پرخاش کرد یه جنسی رو خرید که من کم ثبتش کرده بودم. تا رفتم فاکتورش رو درست کنم انقدر سرم داد زد که خدا میدونه. من سعی میکردم کمکش کنم ولی اون میگفت:"تو کاریت نباشه!" خلاصه وقتی رفته بود صندوق به جای اینکه مابقی مبلغ رو بده، یجور دیگهای حساب کرده و صندوقدار رو گیج کرده بود و خلاصه کمتر پول داده بود که مجبور شدم خودم بقیهاش رو کارت بکشم در نهایت.
یه چیز دیگه که سر این کار ازش بیزارم این ضررهای مالیه. حقوقم گریهداره انقدر کمه و بخش زیادی از کار من تمیزکاریه و مرتب کردنه. و من واقعاً دستوپا چلفتیم. یکبار آستینم به چیزی گیر کرد و افتاد و شکست و مجبور شدم بخرمش. و هربار جنسی از دستم میافته پر از ترسم که اینبار چند تومن باید بدم؟
این زندگی منه. یک زندگی کارگری. من با یه کله پر از زبان و فلسفه و ادبیات و فلان و بهمان زیر پوشکها رو دستمال میکشم و دختر دکتره که بیهیچ سواد یا تلاشی با پول مامانش میره کانادا و برمیگرده و مامانش وسط داروخونه با ذوق محکم بغلش میکنه و بخاطر دوهفته دلتنگی میزنه زیر گریه. در حالی که حقوق من یک دهم یکی از بلیطهای رفت دخترشه و همون رو هم چهار روز دیر واریز میکنه. (شاید از یک دهم هم کمتر، اصلاً نمیدونم بلیط چند هست؟!)
از این زندگی کارگری بیزارم چون من ازش باهوشترم. چون من میتونم کارهای بزرگتر و بیشتری نسبت به دستمال کشیدن و شنیدن داد بخاطر یه پرایمر کوفتی بکنم. ولی هیچی هیچوقت جوری که من میخوام و براش تلاش میکنم پیش نمیره و مطمئنم که هیچوقت هم بهتر نمیشه.
+ عکس رو از یه آموزشگاه موسیقی گرفتم.