َA complicated simple life

Writing my story my own fuckin way

زخم‌ها داستان می‌گن.

از تئاتر برمی‌گشتم و خوش‌حال بودم و حس خوبی به خودم داشتم. خوش گذشته بود. لباس‌هام رو دوست داشتم، ازینکه خیابون‌هایی که حفظشون بودم رو تو شب قدم می‌زدم و هوا خوب بود کیفور بودم. موزیک موردعلاقه جدیدم رو بلند کردم و کل مسیر از تالار وحدت تا خوابگاه رو تقریبا رقصیدم و جفتک پروندم. رفتم برای خودم و دوستم هم ماست میوه‌ای خریدم و خوش‌حال و خندون داشتم برمی‌گشتم خوابگاه که خوردم زمین. خوش‌بختانه صورتم چیزیش نشد. فقط ماست ترکید و به کل لباس‌ها و حتی موهام هم گرفت. پوست حدود چهار پنج سانت از زانوم کامل رفته و زخم بزرگی افتاده و خونریزی هم داشت. شلوارم هم پاره شد.
نترسیدم یا هول نکردم. می‌دونستم چی شده، به زمین خوردن عادت دارم. همیشه یه جاییم به یه چیزی گیر می‌کنه. برای همین بچگی عاشق جوی زنان کوچک بودم. توصیفش کرده بودن: دست و پاهای درازی داشت که انگار نمی‌دونست باید باهاشون چیکار کنه! یاد خودم می‌افتادم. دیگه این رو همه می‌دونن و خودم هم بهش عادت دارم. این بوت‌هام رو هم که می پوشم بخاطر لژ بزرگشون بدتر می‌شه.
وقتی برگشتم اتاق هم‌اتاقیام از اینکه می‌خندیدم و می‌خواستم از زخمم عکس بگیرم تعجب کردن. حتی وقتی رفتیم از سرپرست شب بتادین بگیریم بهم چشم غره رفت و گفت این چرا خوشحاله! خوش‌حال نبودم فقط می‌خندیدم و شوخی می‌کردم چون فقط یه زخم بود. قبلا زانوم آسیب جدی‌تر دیده و جفت پاهام رو هم شکوندم. این واقعا به چشمم نمی‌یاد. درد؟ درد که چیز بدی نیست. شاید حتی خوشایند هم باشه. این سوزش کوچیک باید بره با بزرگترش بیاد تا بتونه اشک من رو دربیاره.
الانم شستمش و بستمش و خوبه اوضاعش. فقط یکم احساس خجالت می‌کنم که جلوی مردم خوردم زمین.

میخوام بگم که اون حس خجالت با گذر زمان از بین میره، ولی خب راستش نه نمیره... البته در عوض همیشه با یادآوریش اینقدر زیاد خندت میگیره.

تصورش کن، خندیدن با طعم خجالت.

خندیدن با طعم خجالت خیلی خیلی شبیه سلیقه من به نطر میاد. ^^

سلااااام.

عنوان و متن پست ت رو بسی دوست داشتم. خود ت هم خیلی باحالی.

وای من هم وقتی زخمی میشم، خوشحال میشم، میگم یه خاطره دیگه ثبت شد خخخ. بعضی از زخم ها هم واقعا چه بهش میگند افتخار ، یادم رفت خخخ.

چرا حالا ملت گارد می‌گیرند زخم دیگه خب. خوبه همه دختر اند، انگار تا حالا پریود نشدند ببیند چه دردی داره. روی این زخم ها تف هم بزنی، خوب میشند. مگه نه؟

چقدر خوبه ک انقدر تجربه خوب داشتی...

این زخما خاطره واسه خنده های بعدی میشه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
I'm just a typical crazy old catlady.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان